[our secret part 3]
جسمشو آهسته روی تخت گذاشت و دوباره به جون لباش افتاد. بعد از چند دقیقه ای از لبای سرخ دختر که حالا کمی کبود بودن دست کشید و پایین تر رفت. روی گردن سفیدش کیس مارک های متعددی به جا میزاشت و بعد همون نقطه رو میبوسید تا دوست دخترش احساس درد نکنه. این رو خوب میدونست که اون دختر باکرست، میدونست تا به حال با هیچکس رابطه نداشتی. دوست پسر داشته اما با هیچکدوم تا این حد پیش نرفته. پس نمیخواست اولین تجربه دخترکو براش دردناک کنه، میخواست شبی باشه که همیشه با حس خوب ازش یاد کنه. البته که خودشم دست کمی با اون دختر نداشت، خودشم داشت اولین رابطشو تجربه میکرد ولی میخواست هر چی یاد داره رو همین اول کاری رو کنه...
ناله های آهسته دختر بیشتر برای ادامه تحریکش میکرد؛ بر خلاف میل خودش که میخواست هر چه زودتر خودشو داخل دختر حس با آرامش و ملایمت پیش میرفت. با دستاش تمان بدنشو از روی تیشرت بلندش لمس میکرد، دستاشو با تک تک نقاط بدنش آشنا میکرد تا کمی بعد بتونه بدون هیچ تردیدی کارشو ادامه بده. برای لحظه ای از روی دخترک بلند شد و تیشرتشو طی یه حرکت از تنش جدا کرد.
با دیدن بدن ورزیده دوست پسرش موهای تنش سیخ شد؛ پوست سفیدش، عضله های شکمش ، صورت خیس از عرقش و چشمای خمارش برای تحریک شدنش کافی بودن.
با حس کردن نگاه دختر روی بدنش پوزخندی زد، خم شد و بوسه ای روی لباش گذاشت. مجدد ازش فاصله گرفت و دستاشو به سمت تیشرت دختر برد.
÷ اجازه هست؟
با تکون دادن سرش اجازه داد که تیشرتشو در بیاره و حالا این لینو بود که از دیدن صحنه جلوش در حیرت بود. میتونست تا صبح بدنت نیمه برهنه اون دختر رو بپرسته،تا صبح ببوستش و یا حتی نگاهش کنه.
÷ تو خیلی زیبایی کیم ات
از خجالت کمی قرمز شد. پسر دستشو روی گونه سرخ دختر کشید و با لبخندی خاص نگاهش کرد.
÷ عاشقتم...
اینبار بوسه رو دختر شروع کرد؛ بوسه ای که آهسته آهسته به سمت پایین هدایت شد و هر دوتای اونارو مست تر از قبل کرد. اینبار برای در آوردن شلوارکش اجازه ای در کار نبود. طی یه حرکت سریع دخترک رو برهنه از هر لباسی کرد، حالا فقط ست مشکیش رو به تن داشت و در حالی که از خجالت چشماش رو از چشمای پسر دور میکرد آهسته لب زد...
× میشه تو هم...
÷*اجازه تکمیل حرفش رو نداد* تو اینکارو برام میکنی بیب.
چشمای دختر گرد شدن، انتظار همچین خواسته ای رو نداشت.
÷ حالا نوبت توعه، بهم نشون بده چی بلدی
با چشماش به شلواری که پاش بود اشاره کرد.
÷ درش بیار...
#استری_کیدز #بی_تی_اس #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین
ناله های آهسته دختر بیشتر برای ادامه تحریکش میکرد؛ بر خلاف میل خودش که میخواست هر چه زودتر خودشو داخل دختر حس با آرامش و ملایمت پیش میرفت. با دستاش تمان بدنشو از روی تیشرت بلندش لمس میکرد، دستاشو با تک تک نقاط بدنش آشنا میکرد تا کمی بعد بتونه بدون هیچ تردیدی کارشو ادامه بده. برای لحظه ای از روی دخترک بلند شد و تیشرتشو طی یه حرکت از تنش جدا کرد.
با دیدن بدن ورزیده دوست پسرش موهای تنش سیخ شد؛ پوست سفیدش، عضله های شکمش ، صورت خیس از عرقش و چشمای خمارش برای تحریک شدنش کافی بودن.
با حس کردن نگاه دختر روی بدنش پوزخندی زد، خم شد و بوسه ای روی لباش گذاشت. مجدد ازش فاصله گرفت و دستاشو به سمت تیشرت دختر برد.
÷ اجازه هست؟
با تکون دادن سرش اجازه داد که تیشرتشو در بیاره و حالا این لینو بود که از دیدن صحنه جلوش در حیرت بود. میتونست تا صبح بدنت نیمه برهنه اون دختر رو بپرسته،تا صبح ببوستش و یا حتی نگاهش کنه.
÷ تو خیلی زیبایی کیم ات
از خجالت کمی قرمز شد. پسر دستشو روی گونه سرخ دختر کشید و با لبخندی خاص نگاهش کرد.
÷ عاشقتم...
اینبار بوسه رو دختر شروع کرد؛ بوسه ای که آهسته آهسته به سمت پایین هدایت شد و هر دوتای اونارو مست تر از قبل کرد. اینبار برای در آوردن شلوارکش اجازه ای در کار نبود. طی یه حرکت سریع دخترک رو برهنه از هر لباسی کرد، حالا فقط ست مشکیش رو به تن داشت و در حالی که از خجالت چشماش رو از چشمای پسر دور میکرد آهسته لب زد...
× میشه تو هم...
÷*اجازه تکمیل حرفش رو نداد* تو اینکارو برام میکنی بیب.
چشمای دختر گرد شدن، انتظار همچین خواسته ای رو نداشت.
÷ حالا نوبت توعه، بهم نشون بده چی بلدی
با چشماش به شلواری که پاش بود اشاره کرد.
÷ درش بیار...
#استری_کیدز #بی_تی_اس #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین
۲۱.۲k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.